داخلی، خانه، ساعت دوازده ظهر:-    سلام خانوم. شما از کارت اینترنت استفاده می‌کنید؟-    خیر.-    از کارت تلفن خارج از کشور ... ادامه مطلب

1. هفت سال پیش بود، قبل از عروسی، که آن ضبط و پخش بزرگ جی.وی.سی.  را خریدیم. آن موقع که ... ادامه مطلب

توی آش‌پزخانه‌ام که صدایش را می‌شنوم: مامانی... مامانی... می‌روم کنار تختش: سلام... صبح به خیر... خوش‌گل خانوم... نمی‌خوای پاشی تا من ... ادامه مطلب

یادم هست بچه که بودم، خاک بازی و آب بازی را خیلی دوست داشتم. شرایطش هم مهیا بود... خانه‌ای بود ... ادامه مطلب

خدا نکند وقتی تو مریض می‌شوی بچه‌ات هم مریض بشود... هرچند خفیف‌تر... خودت حال نداری ولی با حال بدت به سرعت ... ادامه مطلب

عمل لثه‌ام به خاطر سرماخوردگی شدید آنی عقب افتاد. بردمش دکتر. بستمش به سوپ و شوربا. و حالا کم‌کم دارد ... ادامه مطلب

این سندرم « من مامان خوبی نیستم» همه را گرفتار می‌کند. ولی هفته‌ی پیش بود. یکی از شب‌هاش من اصلن ... ادامه مطلب

به‌زودی در این مکان متنی دال بر بی‌شعوری و نفهمی یک مادر نادان منتشر خواهد شد. خواهش‌مندیم پس از خواندن ناسزا ... ادامه مطلب

دخترک مثل همیشه کم‌خواب است... همه‌اش به من چسبیده... هیچ وقتی برای خودم ندارم... با پدرش اصلن جور نیست... فقط پیش مامان و بابایم ... ادامه مطلب

با یک سلام بلندبالا به همه‌تان. راستش را بخواهید ما زنده بودیم، ولی اول که عروسی برادرمان بود، وقت نکردیم آپ کنیم. ... ادامه مطلب